عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 20 دی 1389
بازدید : 712
نویسنده : amin

داستان خنده دار: ماجرای جک و لوبیای سحر آمیز

 

روزی روزگاری در دور دست ها ، در آن مکان که تلاجن شب و روز بیدار بودند ، جک و مادر بزرگ خویش در کلبه ای بس فقیرانه زندگی می کردند .

ساده برایتان عرض نمایم ، جک و مادربزرگش از بدبخت ترین و بیچاره ترین مردمان روستای خویش بودند طوری که شب ها شام شان عبارت بود از مورچه و آب که به آن سوپ مورچه نیز می گفتند .

جک و مادربزرگش از مال دنیا فقط و فقط گاوی داشتند شیر ده که فی الکل الیوم فقط یک لیوان شیر می داد و بس . مادر بزرگ روزی رو به جک چنینی ابراز داشت :

" ای جک عزیز ، در وضعیت بسیار بدی قرار داریم و می دانی که زندگیمان رو به نابودیست . این گاو را بستان و به کشتار گاه ببر و وی

را بفروش و با پول آن مقداری نان و گوشت تهیه کن و باقی مانده را به بانک پارسیان برده و در حساب بلند مدت ، با سود مـــاهـــــیانه

17 % بگذار ، باشد که پولدار شویم . "

جک از خدا بی خبر گاو را گرفت و به سوی کشتارگاه روانه شد . در راه پیرمردی در لباس خزیده را دید . از کنار ایشان رد می شد که ناگهان پیرمرد از لباس خویش به بیرون جست و اینطور گفت :

" سلام ای جوانک . به کجا می روی چنین شتاب زده و محزون ؟ "

جک از جا پرید و سکندری خورد :

" سلام ای پیر مغان ! گاوم را به کشتار گاه می برم . چند روزیست که غذا به لبانم نخورده است . گرسنه ام . "

پیرمرد شتاب زده و حالتی خونسرد چنین گفت :

" اهل معامله نیز هستی ؟ گاوت را می ستانم و در عوض چیزی بر تو می دهم که ارزش آن هزاران برابر گاوت است . "

جک متعجبانه اینطور گفت :

" چه چیزی ؟ "

پیرمرد دست در بغچه ی خویش کرد و وسیله ای را به بیرون کشید :

" این ، تلفن همراه است . سیم کارتش ایرانسل است . طرحش هم قهوه ای مایل به سبز نقره ایست . با این کار هایی می توان کرد که ققنوس رستم نتوانست کند . آب حوض نیز خالی می کند . . . "

خلاصه پیرمرد تعریف کرد و کرد و توانست مــخ جک را بزند . جک نیز گاو را به پیرمرد داد و گوشی را گرفت . پیرمرد چیز دیگری نیز از جیب خود به بیرون آود و به جک چنین گفت :

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید...



:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان خنده دار , داستان , خنده , داستان خنده دار: ماجرای جک و لوبیای سحر آمیز ,
تاریخ : 20 دی 1389
بازدید : 810
نویسنده : amin

 3 آمریكایی و 3 ایرانی

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل

کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.

بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!



:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان خنده دار , جوک , طنز , سرگرمی ,
تاریخ : 9 دی 1389
بازدید : 655
نویسنده : amin

سلام اووووووووووم چطوری دوستم امیدوارم هر جا هستی شااااااااااد باشی و ساز زندگیت کوک باشه و در این جشن کریسمس بابانوئل رو به خونتون دعوت کرده باشی اووووو چه فکری کردی فکر کردی بابانوئل پیش ما نمیادمیگی راهش دوره و حوصله ی پیاده روی ندارهنه عزیز بابانوئل با گوزن پرواز می کنه و فقط منتظر یه لبخندههمین الان باهش تماس گرفتم و گفت به زودی میرسه طرفای ما شما چی؟؟؟یه وقت لبخند یادت نره هاااااااااااا راستی منم یه سورپرایز براتون دارم فعلا نمیگم منتظر باشینکریسمس مبارک



:: برچسب‌ها: کریسمس , تبریک کریسمس ,
تاریخ : 9 دی 1389
بازدید : 790
نویسنده : amin

از جرم عشق گر پیش کسی راهم نیست / یا رب تو آگاهی که محبت گناه نیست

.

.

.

silverstar.loxblog.com

 

در دردها دوست را خبر نکردن، خود یک نوع عشق ورزیدن است

.

.

.

silverstar.loxblog.com

 

تقدیم به کسی که رفت و مرا در آغوش تنهایی، تنها گذاشت

.

.

.

.

silverstar.loxblog.com

 

 

عشق صدای سازگار است و بلای ماندگار

.

.

.

silverstar.loxblog.com

 



:: موضوعات مرتبط: اس ام اس ها , ,
:: برچسب‌ها: sms پیامک عشقي , اس ام اس , اس ام اس باحال , اس ام اس خنده دارعاشقانه , اس ام اس عاشقانه , جديد , جوک , جوک باحال , خنده دار , پيامک , پيامک آذزر ماه , پيامک جديد آذر ماه پيامک زيبا , پيامک عاشقانه , پيامک فوق العاده , پيانک جوک مانند ,
تاریخ : 6 دی 1389
بازدید : 737
نویسنده : amin

چون منصور حلاج را بردند تا بردار کشند یکی از یارانش گریان و مویان پرسید...عشق چیست؟منصور لبخندی زد وگفت:امروز بین فردا بین و باز پسین فردا پس در آن روز بکشتند و دیگر روزش بسوختند و روز سوم خاکستریش بر باد دادند<تذکره الاولیا>

.

.

.

sillverstar. mahtarin.com

عشق وقتی به حرف عقل گوش می دهد که رفته باشد.<فرانسواز مگان>

.

.

.

sillverstar. mahtarin.com

عشق غالبا یک نوع عذاب است اما محروم بودن از آن مرگ است.<شکسپیر>

.

.

.

sillverstar. mahtarin.com

عشق اصل همه چیز است..دلیل همه چیز و خاتمه ی همه چیز است<لاکوردر>

.

.

.

sillverstar. mahtarin.com

عشق آتش است..اگر نباشد خانه سرد و تاریک است اما اگر بی جا افتد خانه و خانمان را می سوزاند.<تن>

.

.

.

sillverstar. mahtarin.com

عشق باید شادی آور باشد نه رنج آور<ناپلئون>

.

.

.

sillverstar. mahtarin.com

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: برچسب‌ها: عشق , تعریف عشق , عشق از دیدگاه بزرگان ,
تاریخ : 2 دی 1389
بازدید : 919
نویسنده : amin

الاغ ملانصرالدین و تعمیر پشت بام خانه
ملانصرالدین

یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد.
ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت.
بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد!
ملا نصر الدین با خود گفت لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را از بین می برد.
بيسكويته
لطیفه های کوتاه

غضنفر تو مسابقه بيست سوالي شركت ميكنه، قبلش بهش ميگن جواب بيسكويته. ولي تو همون اول نگو! اولش يه چند تا سوال كن كه ضايع نشه. غضنفر ميگه باشه و ميره تو مسابقه، ميپرسه: آقا، يك كويته؟!  يارو ميگه: نه. ميگه: دوكويته؟ همينجوري ميگه تا ميرسه به نوزده كويت! يارو ميگه: من يه راهنمايي بهتون ميكنم، با چايي هم ميخورنش. غضنفر ميگه: آاااهان پس بگو، ‌قنده؟
دوست با وفا
لطیفه های کوتاه

اقای مورگان مرده بود.
قبل از اینکه تابوتش را داخل قبر بگذارند یکی از دوستانش درب تابوت را باز کرد و چند سکه انداخت توش.
کشیش ازش پرسید: فکر میکنید این سکه‌ها به دردش بخوره.
ـ اره فکر میکنم پول چند تا بطری آبجو بشه!
ـ ولی اونجا آبجوئی وجود نخواهد داشت پسرم.
ـ فکر نکنم مورگان بتونه بدون آبجو اونجا طاقت بیاره.



:: موضوعات مرتبط: لطیفه , ,
:: برچسب‌ها: جدیدترین لطیفه ها و جوکهای ثبت شده , لطیفه کوتاه , خنده , لبخند ,
تاریخ : 26 آذر 1389
بازدید : 947
نویسنده : amin

شرايط ازدواج


از اداره كه خارج شدم، برف دانه دانه شروع به باريدن كرد. به پياده رو كه رسيدم زمين،درست و حسابي سفيد شده بود. يقه پالتويم را بالا زدم و راست دماغم را گرفتم و رفتم. هنوز خيلي از زمستان باقي بود. با خود فكر كردم كه اگر سرما همين طوري ادامه داشته باشد، تا آخر زمستان حسابم پاك پاك است.
وارد خانه كه شدم مادرم توي حياط داشت رخت ها را از روي طناب جمع مي كرد. از چندين سال پيش، هر وقت برف مي باريد، با مادر شوخي مي كردم كه:
ـ ننه، "سرماي پيرزن كش" اومد!
امروز هم تا دهان باز كردم همين جمله را بگويم؛ ننه پيشدستي كرد و گفت:
ـ انگار اين سرما، سرماي عزب كشه، نيس ننه؟
در خانه ما غير از من، عزب اوقلي ديگري وجود نداشت پس ننه بعد از چند سال بالاخره متلكش را گفت! گفت و يكراست به اطاق خودم رفتم. چراغ والور را روشن كردم و از پشت شيشه، به برف چشم دوختم. از نگاه كردن برف كه خسته شدم، در عالم خيال رفتم توي نخ دخترهاي فاميل.............................

برای خواندن تمام متن به ادامه مطلب مراجعه کنید

 



:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه , داستانهای طنز کوتاه و با حال , ,
:: برچسب‌ها: نوشته ی طنز , نوشته ی خنده دار , داستان کوتاه , داستان , داستان خنده دار , جالب ترین نوشته ها , جالب ترین داستان ها ,
تاریخ : 18 آذر 1389
بازدید : 722
نویسنده : amin

                                                

 

آب رادیاتور ماشین بخور محتاج نامردان نباش!

آدم دیوانه را بنگی بس است خانه پرشیشه را سنگی بس است!

اتوبوس من غصه نخور،منم یه روز بزرگ میشم!(ژیان)

اگر از عشقت نکنم گریه و زاری  / به جهنم که مرا دوست نداری!

اگه الله کند یاری / چه اف باشد چه سوسماری!

اگر خواهی بمیری بی بهانه / بخور ماست وخیار وهندوانه!

التماس۲A!

ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم / تو عشق گل داری،من عشق گل اندامی!

ای روزگار / با ما شدی ناسازگار!

بپر بالا که گیر نمیاد!

باغبان در را مبند من مرد گلچین نیستم / من خودم گل دارم و محتاج یک گل نیستم!

بحث۳۰یا۳۰ ممنوع!

بخور و بخواب کارمه / الله نگهدارمه!

به مادرت رحم کن کوچولو!

تا جام اجل نکردم نوش / هرگز نکنم تو را فراموش!

تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی / تا کوچه و بازار نگردی نشوی گرگ بیابان!

تاکسی نارنجی / از من نرنجی!

تجربه نام مستعاری است که بر خطاهای خود میگذاریم!

جون من داداش یه خورده یواش!

 

جهان باشد دبستان و همه مردم دبستانی / چرا باید شود طفلی ز روز امتحان غافل؟!!

داداش مرگ من یواش / امان از دست گلگیر ساز و نقاش!

دختر ار بهر عفت میکند چادر به سر / نامه را از زیر چادر میدهد دست پسر!

درخت مکر زن صد ریشه دارد / فلک از دست زن اندیشه دارد!

در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای / سر پیچ سبقت نگیر جانا مگر دیوانه ای!

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: برچسب‌ها: neveshte haye poshte kamiyoni , poshte kamiyoni , www , parsianfun , com , باحالترین نوشته های پشت کامیونی , جدیدترین جملات پشت کامیونی , جملات جالب , جملات جالب پشت کامیونی , طنز خیلی باحال , طنز خیلی جدید , طنز های مثبت , طنز پشت کامیونی , مجموعه جملات پشت کامیونی , مطالب باحال , مطالب جالب , پند آموز , فلسفی و خنده دار پشت کامیونی ! , مطالب جالب پشت کامیون , مطالب خنده دار , مطالب طنز , مطالب پشت کامیون , مطالب پشت کامیونی , نوشته های طنز پشت کامیون , نوشته های عاشقانه پشن کامیون , نوشته های فلسفی ,
تاریخ : 18 آذر 1389
بازدید : 857
نویسنده : amin

آن روز صبح یک دسته صورتحساب تازه رسیده بود . نامه شرکت بیمه ، از لغو شدن قرارداد هایشان خبر می داد.

زن آه کشید و با نگرانی از جا برخاست تا شوهرش را در جریان بگذارد. آشپزخانه بوی گاز می داد.

روی میز کار شوهرش نامه ای پیدار کرد .

«...پول بیمه عمر من برای زندگی تو و بچه ها کافی خواهد بود...»



:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان زیبا و کوتاه , داستانهای کوتاه ,
تاریخ : 7 آذر 1389
بازدید : 644
نویسنده : amin

دختر بودن یعنی ...


 

 

دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن!
دختر بودن یعنی پنکک زدن به جای صورت شستن!
دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی ...
دختر بودن یعنی پس این چایی چی شد؟؟!
دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت
دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله و عمه ت هستن
دختر بودن یعنی انتظار خاستگار مایه دار!
دختر بودن یعنی چرا خونه اونقد کثیفه ؟؟!
دختر بودن یعنی دخترو چه به رانندگی؟
دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی!
دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن!
دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری که تو عقدنامه نوشته باشه!

 

دختر بودن یعنی شنیدی شوهر سیمین واسه ش یه سرویس طلا خریده 12 میلیون؟

 

دختر بودن یعنی ببخشید میشه جزوه تونو ببینم؟!
دختر بودن یعنی به به خانوم خوشگل....هزار ماشالااااااا...
دختر بودن یعنی برو تو ، دم در وای نستا!
دختر بودن یعنی لباست 4 متر و نیم پارچه ببره!
دختر بودن یعنی خوب به سلامتی لیسانس هم که گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم!
دختر بودن یعنی کجا داری میری؟!
دختر بودن یعنی تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم!
دختر بودن یعنی کی بود بهت زنگ زد؟! با کی حرف میزدی؟!
دختر بودن یعنی خیلی خودسر شدی!
دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس کشیدن!



:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: برچسب‌ها: طنز , مطلب خنده دار , دختر بودن ,
تاریخ : 7 آذر 1389
بازدید : 826
نویسنده : amin

پسر بودن یعنی برو چند تا نون بخر


پسر بودن یعنی هی شماره دادن و هی منتظر زنگ بودن
 


پسر بودن یعنی بد و بیراه گفتن به دخترایی که تحویلشون نمی گیرن
 


پسر بودن یعنی کادو خریدن برای جی اف
 


پسر بودن یعنی تا کی مفت خوری می کنی
 


پسر بودن یعنی پس کی دفترچه آماده به خدمت می گیری
 


پسر بودن یعنی مثل خر حمالی کردن


پسر بودن یعنی چرا کار نمیکنی ... جون بکن دیگه
 


پسر بودن یعنی ببخشین ماشین و خونه هم دارین که ...
 


پسر بودن یعنی همه مواقع مرد خونه هستی، حتی موقع دزد اومدن
 


پسربودن یعنی عمراً عزیز دل بابا باشی
 


پسر بودن یعنی در اول جوونی سربازی در انتظارته
 


پسربودن یعنی هرروز یک شکست عشقی خوردن
 


پسر بودن یعنی همه میرن مسافرت و تو باید بمونی و خونه رو بپایی
 


و اما پسر بودن یعنی هزار بدبختی دیگه...   



:: برچسب‌ها: طنز , مطلب خنده دار , عشق , پسر بودن یعنی چه؟ ,
تاریخ : 7 آذر 1389
بازدید : 798
نویسنده : amin

نام : کمال
کلاس : سوم آ دبستان ...
موزو انشا : عزدواج!

 

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.

تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است!

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.


در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم

از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است!

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید.

 

من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند.

همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود.

دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
دوستای گلم برای خوندن تمام متن به ادامه مطلب مراجعه کنید



:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: برچسب‌ها: طنز , مطلب خنده دار , انشایی در مورد ازدواج ,
تاریخ : 7 آذر 1389
بازدید : 798
نویسنده : amin

آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست 
با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید 

 

ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید 

 

بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید 

 

تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه ی آن جشن، افطاری کنید 

 

البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها
پیش فامیل مقابل آبروداری کنید 

 

میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است
پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید 

 

گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید 

 

موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید 

 

هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید 
 



:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: برچسب‌ها: طنز , مطلب خنده دار , شعر طنز , عروسی , جشن , رقص , کارت عروسی , متن , متن کارت عروسی ,
تاریخ : 7 آذر 1389
بازدید : 926
نویسنده : amin

اگر نمی تونی کپی نکن! 

 

از یک استاد سخنور دعوت به عمل آمد که در جمع مدیران ارشد یک سازمان ایراد سخن نماید. محور سخنرانی در خصوص مسائل انگیزشی و چگونگی ارتقاء سطح روحیه کارکنان دور می زد.
استاد شروع به سخن نمود و پس از مدتی که توجه حضار کاملا به گفته هایش جلب شده بود، چنین گفت: "آری دوستان، من بهترین سالهای زندگی را در آغوش زنی گذراندم که همسرم نبود!"
ناگهان سکوت شوک برانگیزی جمع حضار را فرا گرفت! استاد وقتی تعجب آنان را دید، پس از کمی مکث ادامه داد: "آن زن، مادرم بود!"
حاضران شروع به خندیدن کردند و استاد سخنان خود را ادامه داد...



:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: طنز , مطلب خنده دار , کپی , سخنرانی , استاد ,
تاریخ : 28 آبان 1389
بازدید : 842
نویسنده : amin

از بچگی بهم یاد دادند که هر ساعت 60 دقیقه است و هر دقیقه 60 ثانیه..
ولی کسی نگفت که هر ثانیه بدون تو 100 ساله

 

 

 

 

پیش هر تیغی سپر باید گرفت. پیش تیغ دوست سر باید گرفت. جانب خود را مبین گر عاشقی. جانب دوست در نظر باید گرفت

 

 

 

 

زندگی وقتی قشنگه که در کتاب قانون آن اصل معرفت ماده محبت و تبصره عشق نوشته شده باشه.

 

 

 

 

طبیبان بر سر بالین من آهسته میگفتند که امشب تا سحر این عاشق دلخسته میمیرد ز هر جا بگذرد تابوت من غوغا بپا خیزد چه سنگین میرود این مرده از بس آرزو دارد

 

 

 

 

اگه بگم خرابتم قول میدی تعمیرم كنی؟



:: موضوعات مرتبط: اس ام اس ها , ,
:: برچسب‌ها: اس ام عاشقانه , آفلاین عاشقانه , off عاشقانه , off eshgholan , , عاشقانه اس ام اس , عاشقانه ترین اس ام اس ها , SMS asheghane , Payamak Asheghane , Message asheghane , offline asheghane ,
به silverstar خوش اومدین امیدوارم لحظات خوبی رو اینجا سپری کنین اگه کسی مایل به تبادل لینک بود مارو لینک کنین و قسمت نظرات وبلاگ خبر بدین

به نظر شما این وبلاگ ارزش تبدیل شدن به یک سایت رسمی رو داره


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نوشته ی طنز.جوک.خنده و آدرس silverstar.loxblog.ir
لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com