دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود، پریشان شد. آشفته و عصبانی نزد فرشته مرگ رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.
داد زد و بد و بیراه گفت! (فرشته سکوت کرد)
آسمان و زمین را به هم ریخت! (فرشته سکوت کرد)
جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت! (فرشته سکوت کرد)
به پرو پای فرشته پیچید! (فرشته سکوت کرد)
کفر گفت و سجاده دور انداخت! (باز هم فرشته سکوت کرد)
دلش گرفت و گریست به سجاده افتاد ! ( این بار فرشته سکوتش را شکست و گفت:)
بدان که یک روز دیگر را هم از دست دادی! تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن!
لابلای هق هقش گفت: اما با یک روز… با یک روز چه کاری میتوان کرد…؟
فرشته گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که ...
No poems no fancy words I just want the world to know that I LOVE YOU my Princess with all my heart. Happy Valentine's Day
بدون کلمات فانتزی و بدون هیچ شعری فقط میخوام دنیا بدونه که تورو با تمام قلبم دوست دارم. ولنتاین مبارک
.
.
.
silverstar.mahtarin.com
True love means:
2 feel some1 in ever heartbeat,
2 findsome1 in every thought,
2 C some1 with closed eyes,
and 2 miss some1 without good reason :)
عشق واقعی یعنی:
کسی رو در هر ضربان قلبت حس کنی
کسی رو توی تمام رویاهات پیدا کنی
اینکه کسی رو حتی با چشمای بسته هم ببینی
و اینکه برای کسی بدون هیچ دلیل مناسبی دلتنگ بشی
.
.
.
silverstar.mahtarin.com
you say you love me my heart beats faster,i smiled and believe you,but i knew that your lips are liar ,you patted with your voice and i felt your heart beats , it was kind and pure , your glance was hot and beautiful your voice was solace of heart, your breathe smelled spring of love!i leanedto you and felt solace i was in safe with you
اگه یه روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنشه"چشماتو ببند و اون لحظه ای که اون کنارت نباشه رو به خاطر بیار اگه چشمات خیس شد"بدون داری به خودت دروغ میگی و هنوز دوسش داری
این داستان برگزیده از <افسانه های امروزی> نویسنده:ابولفضل ضرویی نصر آباد ملقب به ملا نصرالدین
موش بخوردت!
یکی بود یکی نبود"غیر از خدا هیچکس نبود
دختری بود در ولایت غربت که هر چیزی میگفت وهر چیزی می خواست همان موقع اتفاق می افتاد یا آرزویش برآورده می شد.مثلا اگر می گفت:<الان برق می رود> همان موقع برق می رفت یا اگر می گفت <کاش ملای مکتب مریض شود> همان وقت ملای مکتب مریض میشد.
باری این دختر کم کم بزرگ شد و به سن جوانی رسید.یک روز داشت در خیابان راه می رفت"چشمش افتاد به یک پسری که در زیبایی و ملاحت سرآمد جوانان بود.باری تا چشم دختر به جوان افتاد با خودش گفت: <کاش این پسر عاشق من شود و به خواستگاری ام بیاید> از آنجا که آن دختر هر آرزویی می کرد فورا برآورده می شد"از قضای روزگار"پسر هم فی الفور عاشق دختر شد و همان وسط خیابان آمد به خواستگاری.
دختر گفت:<من حرفی ندارم ولی توباید اول چند خواسته مرا برآورده کنی > پسر گفت ای محبوب شیرین کار شما جان بخواه.دختر که توی دلش قند آب می شد"گفت: <اول این که باید برایم یک جفت شاخ غول بیاوری> پسر گفت:<به روی چشم.همین...بقیه داستان رو در ادامه مطلب مطالعه کنید
سلام به همه ی دوستای عزیزم به همه ی دوستای خوبم که مطالبمو دنبال می کنن امروز اومدم تا بهتون از سورپرایزی که قبلا ازش حرف زدم خبرایی بدم آها بگم!!!سورپرایزیی که گفتم یه آهنگ لاو هستش به نام تک ستاره که کار گروه خودمونه یعنی علی یگانه و حامد سراج و خودم هم با نام هنری آمین اس اچ فعالیت میکنم بستن این کار حدود 2ماه طول کشید و خلاصه بگم خیلی براش زحمت کشیدیم به زودی میذارمش برای دانلود امیدوارم دانلود کنین و لذت ببرین