چشمهايتان را باز ميكنيد. متوجه ميشويد در بيمارستان هستيد. پاها و دستهايتان را بررسي ميكنيد. خوشحال ميشويد كه بدنتان را گچ نگرفتهاند و سالم هستيد.. دكمه زنگ كنار تخت را فشار ميدهيد. چند ثانيه بعد پرستار وارد اتاق ميشود و سلام ميكند. به او ميگوييد، گوشي موبايلتان را ميخواهيد. از اينكه به خاطر يك تصادف كوچك در بيمارستان بستري شدهايد و از كارهايتان عقب ماندهايد، عصباني هستيد. پرستار، موبايل را ميآورد. دكمه آن را ميزنيد، اما روشن نميشود. مطمئن ميشويد باترياش شارژ ندارد. دكمه زنگ را فشار ميدهيد. پرستار ميآيد.
«ببخشيد! من موبايلم شارژ نداره. ميشه لطفا يه شارژر براش بياريد»؟
«متاسفم. شارژر اين مدل گوشي رو نداريم».
«يعني بين همكاراتون كسي شارژر فيش كوچك نوكيا نداره»؟
«از 10سال پيش، ديگه توليد نميشه. شركتهاي سازنده موبايل براي يك فيش شارژر جديد به توافق رسيدن كه در همه گوشيها مشتركه».
«10سال چيه؟ من اين گوشي رو هفته پيش خريدم».
«شما گوشيتون رو يك هفته پيش از تصادف خريدين؛ قبل از اينكه به كما بريد». «كما»؟!
:: موضوعات مرتبط:
داستان کوتاه ,
,
:: برچسبها:
داستان ,
داستان کوتاه ,
داستان طنز ,
جالب ترین داستان ,
بهترین داستان ,
داستان خنده دار ,